ویدئو | آب‌خوردن رئیس شورای ریاستی انتقالی هائیتی از پارچ هنگام سخنرانی در سازمان ملل! ویدئو| مسیر ریلی زیبای دورود - اندیمشک ویدئو| حال و هوای طرفداران تیم ملی فوتسال افغانستان در تاشکند پیش از بازی با پاراگوئه اینفوگرافی| سکته مغزی، دومین علت مرگ در ایران صوت | دانلود نوحه ای‌لشکر صاحب زمان صادق آهنگران ویدئو | ترمیم حقوق کارگران براساس تورم؛ از وعده تا عمل ویدیوی کامل سخنرانی رئیس جمهور پزشکیان در هفتاد و نهمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد ویدئو| رئیس جمهور: اگر دین ندارید، لااقل مردانه بجنگید در نیمه اول سال ۱۴۰۳ کدام کالا‌ها بیشترین تورم را داشتند؟ ویدئو| امدادگران به پیکر سه جانباخته دیگر در حادثه معدن طبس نزدیک شدند ویدئو| پاسخ پزشکیان به رویترز درباره جنایت‌های رژیم اسرائیل به زبان ترکی ویدئو| ۲ نفر از مصدومان معدن طبس دچار فراموشی شدند ویدئو| صخره‌نوردی دو قلاده خرس قهوه‌ای در ارتفاعات جنگلی ایلام اینفوگرافی| ۱۲ نشانه بیماری‌های کلیوی ویدئو | روایت یکی از خانواده‌های جان‌باختگان معدن «معدنجو» طبس از روز حادثه ویدئو | لحظه فرود هواپیمای حامل مسعود پزشکیان در فرودگاه جان اف کندی نیویورک فیلم | شرایط آتش‌نشانان مصدوم در حادثه آتش‌سوزی کارخانه گرمسار ویدئو| دسترسی به پیکر همه جانباختگان و افراد محبوس در معدن طبس تا صبح سه شنبه (۳ مهر ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

کارتون | ولی افتاد مشکل‌ها...

«جوزف پرشل»، کارتونیست اهل جمهوری چک شاید در این اثر دقیقا همان مطلبی را که حافظ در ۷۰۰ سال پیش‌تر برای ما بازگو کرده، به نقش درآورده است.
  • کد خبر: ۶۴۸۶۸
  • ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۲۱:۴۵
امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - افسانه ها، داستان‌ها و شعر‌ها قدمتی به طول پیدایش بشر دارند؛ از وقتی آدم‌ها نمی‌توانستند کلمه به کار بگیرند. از زمانی که مقصودشان را با صدا‌هایی مثل وحوش و شکل‌هایی بر درودیوار غارها، به هم می‌فهماندند. از همان موقع، داستان‌ها از میان همان صدا‌های غریب و اشکال عجیب بیرون می‌آمدند و با اینکه کلمه‌ای در میانشان نبود، سرشار از کلمه بودند تاآنکه کلمات زاده شدند. به قول حسین منزوی، «و کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود».

پس آدم‌هایی هم به وجود آمدند که می‌توانستند با استفاده از این موهبت، شعر و افسانه بسازند. افسانه‌هایی شگفت انگیز و شعر‌هایی که تا عمق استخوان آدم نفوذ می‌کرد. بعضی از این کلمات، آن قدر معروف شدند که تاریخ مصرفی برایشان نمی‌شود تصور کرد. هزار‌ها سال بعد از سرودن و نوشتنشان، در قرنی بسیار دورتر از سده خودشان و در ممالکی دورتر از مملکت خودشان هم استفاده شده اند. یکی از آن کلمات معروف مربوط به لسان الغیب، حافظ شیرازی، است. خیلی بعید است که آدم ایرانی باشد و خرده سوادی داشته باشد و این شعر -دست‌کم- همان بیت اولش را، نشنیده یا نخوانده باشد.

الا یا ای‌ها الساقی ادر کأسا و ناول‌ها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها...

شعری که اولین مصراع آن هرچند به زبانی غیر از پارسی و به خط وربط عربی نگاشته شده و خلق ا... کمتر متوجه معنی اش می‌شوند، آن‎ قدر پرزور و قلدر است که هنوز هم استفاده می‌شود. مردان و زنان زیادی، سوای قوم و مملکت، تا به حال برای نوشتن یا تعریف کردن اتفاق یا داستانی از آن، استفاده کرده اند. اما شکل استفاده اش همیشه به حالت کلمه نیست. پاره‌ای اوقات، شعر را باید درقالب خط ریخت و با آن وسیله ازنو سرودش. کاری که یک کارتونیست اهل جمهوری چک کرده است. شاید منظور «جوزف پرشل» از این اثر، این نکته‌هایی که عرض کردم، نبوده است. ولی دقیقا همان مطلبی را که لسان الغیب در ۷۰۰ سال پیش‌تر برای ما بازگو کرده، به نقش درآورده است.

در اثر او مردی را می‌بینیم که درحال رفتن به سمت چند پله کوتاه است؛ چهار پله کوتاهی که برای بالا رفتن از آن‌ها لازم نیست نگران چیزی باشد. اما بعد آن، چند پله بلند‌تر وجود دارد و بعد آن، پله‌هایی که بالا رفتن از آن‌ها بسیار دشوار است و لابد بعد آن‌ها هم این روند ادامه دارد. تا اینجا این اثر جز واگویه کردن یک ایده قدیمی و هفتصدساله چیزی نیست. ولی آنچه آن را تامل برانگیز می‌کند، نوع نگاه مخاطب به اثر است؛ اثری که داستان را از زاویه مرد درحال حرکت تعریف می‌کند. او را درحالی شروع کننده یک مسیر می‌بیند که هیچ ایده‌ای درباره ادامه اش ندارد. از نگاه کارتونیست، هر کاری در ابتدا راحت به نظر می‌رسد، ولی به سرعت مشکلات و مسائلی پیش می‌آید که ادامه راه را بسیار سخت می‌کند.
او به مخاطبش در لفافه می‌گوید: «برای رسیدن به پله‌های بزرگ تر، به طناب و وسایل کوهنوردی نیاز نیست. یک راه ساده‌تر وجود دارد و آن، این است که خودت بزرگ بشوی.» موانع غول آسا برای آدم‌های بزرگ به همان چند پله ابتدایی می‌مانند.

برای بزرگ شدن هم احتیاج به موانع بلند است؛ چون تا مشکلی پیش نیاید، راه حلی برایش درست نمی‌شود؛ مانع‌هایی که باید سر راه آدم سبز شوند. سنگ‌هایی که باید در گردنه‌های زندگی، سر راهش سقوط کنند. کسانی باید پشتش را خالی کنند و او تنها، بدون فکر کردن به همه این ها، با سری بالا و چشمانی که از شوق رسیدن به مقصد برق می‌زند، بتواند قدم بعدی خودش را بردارد. در همین حین است که پایش را روی پله‌های بزرگ می‌گذارد.
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->